غضنفر در يك تست هوش دردانشگاه |
||||||||
سوالات اين مسابقه به شرح زير بود: |
||||||||
|
||||||||
1 |
جنگ 100 ساله چند سال طول کشيد؟ |
|||||||
|
ا |
116 سال |
ب |
99 سال |
پ |
100 سال |
ت |
150 سال |
|
||||||||
غضنفر از اين سوال بدون دادن جواب عبور كرد. |
||||||||
|
||||||||
2 |
كلاه پانامايي در كدام كشور ساخته ميشود؟ |
|||||||
|
ا |
برزيل |
ب |
شيلي |
پ |
پاناما |
ت |
اكوادور |
|
||||||||
غضنفراز دانشجویان دانشگاه براي جواب دادن کمك خواست. |
||||||||
|
||||||||
3 |
مردم روسيه در كدام ماه انقلاب اكتبر را جشن ميگيرند؟ |
|||||||
|
ا |
ژانويه |
ب |
سپتامبر |
پ |
اكتبر |
ت |
نوامبر |
|
||||||||
غضنفر از خدا كمك خواست. |
||||||||
|
|
|||||||
4 |
کدام يك از اين اسامي اسم كوچك شاه جورج پنجم بود؟ |
|||||||
|
ا |
ادر |
ب |
البرت |
پ |
جورج |
ت |
مانويل |
غضنفر اين سوال رو با پرتاب سكه جواب داد. |
||||||||
|
||||||||
5 |
نام اصلي جزاير قناري واقع در اقيانوس ارام از چه منبعي گرفته شده است؟ |
|||||||
|
ا |
قناري |
ب |
كانگرو |
پ |
توله سگ |
ت |
موش صحرايي |
غضنفر از خيرامتحان گذشت. |
||||||||
|
||||||||
جواب سؤالات در پايين اگر شما فكر ميكنيد كه از غضنفر باهوشتر هستيد و به هوش او ميخنديد پس لطفا به جواب صحيح سؤالات در زير توجه كنيد |
1.هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.
2.حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب کنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ را در ماشین حساب وارد کنید.
3.حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب کنید و حاصل را با ۱ جمع کنید.
4.عدد به دست آمده را در ۲۵۰ ضرب کنید.
5.حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع کنید. یک بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع کنید.
6.عدد ۲۵۰ را از حاصل به دست آمده کم کنید.
7.حالا حاصل را تقسیم بر ۲ کنید.
حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟
منبع:وبلاگ تنها
روباه مادر تازه بچه دار شده بود. سه تا توله خوشگل کوچولو که هميشه گرسنه بودند.
] روباه مادربراي شکار به مزرعه مي رفت و هر روز مرغ يا خروسي را شکار ميکرد. مزرعه دار که خيلي شاکي شده بود, براي روباه مادر تله گذاشت و شب هنگام که روباه براي شکار آمد دستش در تله آهني گير کرد و استخوان دستش شکست. درد آنقدر زياد بود که روباه از هوش رفت.
صبح کشاورز که روباه راديد خوشحال شد ولي با اينکه دست روباه شکسته بود باز هم راضي نبود. يک دسته علوفه خشک آورد و به دم روباه بست . روباه به هوش آمده بود و نگاه بغض آلودي به کشاورز کرد. کشاورز بي رحم روباه را از تله در آورد و سپس کبريتش را برداشت و علوفه را آتش زد .
روباه بيچاره که ترسيده بود با دست شکسته شروع به دويدن کرد و به هر سو مي رفت. کشاورز هم که دلش خنک شده بود قاه قاه مي خنديد که ناگهان متوجه شد روباه مادر به سمت انبار علوفه کشاورز رفت و در يک چشم به هم زدن تمام علوفه , خانه و مزرعه کشاورز را آتش فرا گرفت.
روباه خود رابه داخل حوض آبي که پشت انبار بود انداخت و آتش دمش خاموش شد ولي کشاورز گريه کنان بر سرش مي زد . بر خود نفرين مي فرستاد.
منبع: http://www.shortstory.ir
صفحه قبل 1 صفحه بعد