آنا یوردوموز مولی
مولی کندی ایله داها آرتخ تانیش اولاخ




تاریخ: پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:کبک,,
ارسال توسط یوسف کریمی

اطلاعيه‌ سازمان‌ سنجش‌ آموزش‌ کشور در باره‌ تاريخ‌، محل‌ رفع نقص کارت و برگزاري‌ آزمون‌ ورودي‌ تحصيلات‌ تکميلي‌ (دوره‌هاي‌ کارشناسي‌ ارشد ناپيوسته‌ داخل‌) سال‌ 1391 و هم چنين‌ هفدهمين دوره‌المپياد علمي‌ دانشجويي‌ کشور

      لینک اطلاعیه:                    http://www.noet.ir/FullStory.aspx?gid=2&id=229
 
      لینک سازمان سنجش:                 www.sanjesh.org

      لینک دریافت کارت ورود به جلسه :                       

                                               http://srv2000.sanjesh.org/c_kart/index.php/kart_arshd/sar/kart/




ارسال توسط یوسف کریمی

۱- استفاده از یک برنامه مدیریت کلمات عبور :
 
 
 
همانطور که بارها گفته شده است ، در حال حاضر پرکاربردترین روش تایید هویت شما استفاده از کلمات عبور میباشد . در صورتی که از یک کلمه عبور طولانی و تا حد امکان پیچیده ( نه به شکلی که خودتان هم یادتان برود ) استفاده کنید ، تا حد زیادی امنیت حساب های کاربری خود را افزایش داده اید .
 
همه ماچندین حساب کاربری در وبسایت های مختلف داریم . از جیمیل گرفته تا حساب بانکی و سایت هایی که در آنها عضو هستیم . مسلما به خاطر سپردن کلمات عبور مربوط به هر حساب کاربری کار ساده ای نیست و همین مشکل باعث میشود تا ما دست به کار خطرناکی بزنیم . آن کار خطرناک استفاده از یک کلمه عبور برای چند حساب کاربری است . مسئله ای که در اکوسیستم سرقت هویت و اطلاعات حساب کاربری افراد نقش بسیار مهمی دارد .
 
اما راه حل چیست ؟ شاید بهترین راه حلی که بتوان برای این موضوع پیدا کرد ، استفاده از برنامه های مدیریت کلمات عبور باشد .
ادامه ی مطلب را حتما بخوانید



ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی


برش در امتداد خط مستقیم

 
ادامه ی مطلب را حتما ببینید


ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:حشره,مهندس,حشره ی مهندس,,
ارسال توسط یوسف کریمی

http://up98.ir/upload/server1/0h81fai07trp8larxnyn.jpg



ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب: اگر همه چيز برعكس بود ,,
ارسال توسط یوسف کریمی
ارسال توسط یوسف کریمی


تولید یک عروسک جدید از سوی یک کمپانی ژاپنی که به هنگام واکسن زدن اشک از چشمانش می آید

عروسک




تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:عروسک,اشک,واکسن,,
ارسال توسط یوسف کریمی

آبشار




تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:آبشار, یخ زده,,
ارسال توسط یوسف کریمی

http://up98.ir/upload/server1/5z2szz12jns38iqaxsx.jpg

 



ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:اعتراض به جنگ,استخوان,,
ارسال توسط یوسف کریمی

 

این آشپزخانه های کوچک توسط یک شرکت نیوزیلندی طراحی شده اند. این آشپزخانه ها حدود ۱٫۸ متر مربع مساحت دارند و به همه ی چیزهایی که شما ممکن است در آشپزخانه نیاز داشته باشید، یخچال و فریزر، ماشین ظرفشویی، مایکروویو، قهوه ساز، اجاق گاز برقی و سینک مجهز شده است.
 
http://up98.ir/upload/server1/pr6wh1tepxb7dt44cdu7.jpg

 



ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی

 
شهین خانم و مهین خانم توی خیابون به هم رسیدن ،بعد از کلی احوالپرسی و چاق سلامتی...
 
شهین خانم پرسید :راستی از دخترت چه خبر؟
 
دوسالی باید باشه که ازدواج کرده ، از زندگیش راضیه ؟ بچه دار شد؟
 
مهین خانم یه بادی به غبغب انداخت و گفت :
 
آره جونم ،این پسره ، شوهرش ، مثل پروانه دور سرش می چرخه ، اون سال اول عروسی که دایم مسافرت بودن ، همه جا رو رفتن دیدن ، عید اون سال هم رفتن اروپا برای من هم یه پالتوی خیلی قشنگ آورده بود ، تو کار های خونه هم نمی گذاره دست از سیاه به سفید بزنه ،وقتی هم که حامله بود دیگه هیچی ، اینقدر بهش می رسید حالا هم که بچه اشون به دنیا اومده تا پوشک بچه رو هم این عوض میکنه ، آره شکر خدا خوشبخت شد بچه ام .
 
شهین خانم گفت شکر خدا ، ببینم پسرت چیکار میکنه از زنش راضیه !؟
مهین خانم یه آهی کشید و یه پشت چشم اومد که ای خواهر نگو که دلم خونه ، پسر بد بختم هر چی در میاره همش خرج مسافرت این دختره میکنه ، انگار زمین خونه اشون میخ داره اون سال اول که اصلا توی خونه بند نبودن ،اصلا فکر نمیکرد که بابا این بدبخت خرج این همه سفر رو از کجا بیاره ، بعدش هم عیدیه رفتن دبی ،دختره برا ننه اش رفته بود یه پالتو خریده بود ۱۰۰ دلار، پسره شده حمال خونواده زنش، طفلک بچه ام توی خونه عین یه کلفت کار میکنه ،زنه دست از سیاه به سفید نمی زنه ، حامله که شده بود این پسره دیگه رسما شده بود زن خونه،بعد هم که زایمان کرد حتی پوشک بچه اش رو میده این پسر بد بخت عوض میکنه ،
آره خواهر طفلکم بدبخت شد
!

 




تاریخ: پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:دختر,پسر,داماد,عروس,مادر زن,مادر شوهر,بدبخت,خوش بخت,,
ارسال توسط یوسف کریمی

این عکس را آقای بهداد علیزاده نوه ی مرحوم شادروان مشهدی علی علیزاده (مشد علی خالا اوغلی)

ارسال کرده و خواسته که با تیتر   "به یاد پدر بزرگمان

در وبلاگ منتشر شود وما هم اطاعت امر کرده واین کار را انجام دادیم.

 این عکس در باغ مرحوم حاج عباس کریمی گرفته شده است




ارسال توسط یوسف کریمی

السلام علیک یا حسن بن علی

سالروز شهادت امام حسن عسگری پدر بزرگوار امام عصر روحی لهما الفداء رابه محضر قائم آل محمد،

صاحب الزمان(ع) و تمامی شیعیان تسلیت می گویم.

 




ارسال توسط یوسف کریمی

 




ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط یوسف کریمی

Enlarge font

كارشناس داوري فوتبال با بيان اينكه محسن تركي به اشتباه براي استقلال يك پنالتي اعلام كرده و احسان حاج صفي را اخراج كرده است گفت: نمي‌دانم چرا در چند هفته اخير داوران بزرگ ما اشتباهات بزرگي مي‌كنند.
 
منوچهر نظري  درباره قضاوت ديدار تيم‌هاي فوتبال استقلال و تراكتورسازي و همچنين دو پنالتي كه داور اين ديدار به سود استقلال اعلام كرد گفت: پنالتي دوم استقلال كاملا صحيح بود چون بازيكن تراكتورسازي با دست چپ مهاجم استقلال را در محوطه جريمه سرنگون كرد اما پنالتي اول كاملا اشتباه بود.
 
وي در همين رابطه افزود:‌ در صحنه‌اي كه پنالتي اول به سود استقلال اعلام شد توپ آشكارا به سينه بازيكن تراكتورسازي برخورد كرد ولي داور به اشتباه آن را خطاي هند اعلام و آن بازيكن را اخراج كرد. اين اشتباه براي تركي بسيار بزرگ و تاثيرگذار بود.
 
نظري همچنين ادامه داد: داور بازي به جز دو صحنه پنالتي در ساير دقايق، بازي را كاملا تحت كنترل داشت و به ويژه نكته مثبتش اين بود كه اشتباه اولش را با اشتباه ديگري جبران نكرد و وقتي پنالتي دوم حادث شد آن را به درستي اعلام كرد.
 
داور بين‌المللي اسبق ايران در ادامه با بيان اينكه اميدوار است داوران فوتبال تمركز بيشتري روي كارهاي خود داشته باشند، خاطرنشان كرد: نمي‌دانم چرا در چند هفته اخير داوران بزرگ ما اشتباه‌هاي زيادي انجام داده‌اند.



ارسال توسط یوسف کریمی


هفته بیست و سوم لیگ برتر ؛ سوت «ترکی» علیه تراکتور!

تیم های فوتبال استقلال و تراکتورسازی در چارچوب هفته بیست و سوم لیگ برتر در تبریزودر دیداری جنجالی به مصاف یکدیگر رفتند که در پایان آبی پوشان توانستند با 2 گل دقایق 43 4+90مجتبی جباری ، حریف سرسخت خود را شکست دهند.




افشاریان: اخراج بازیکن تراکتورو پنالتی استقلال اشتباه بود
خداداد افشاریان در گفتگو با مهر، در خصوص قضاوت محسن ترکی در دیدار تراکتورسازی - استقلال اظهار داشت: زاویه داور طوری بود که در تشخیص خود مبنی بر گرفتن پنالتی و اخراج بازیکن (احسان حاج صفی) تراکتورسازی اشتباه کرد.
وی تصریح کرد: اگر صحنه آهسته دقیقه 41 این دیدار را مورد بازبینی قرار دهیم متوجه خواهیم شد که بازیکن تراکتورسازی (احسان حاج صفی) به هیچ وجه مرتکب خطای هند نشده بود. بنابراین هم پنالتی غلط بود و هم اخراج بازیکن تراکتورسازی.




ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی

 


1.هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.
2.حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب کنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ را در ماشین حساب وارد کنید.
3.حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب کنید و حاصل را با ۱ جمع کنید.
4.عدد به دست آمده را در ۲۵۰ ضرب کنید.
5.حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع کنید. یک بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع کنید.
6.عدد ۲۵۰ را از حاصل به دست آمده کم کنید.
7.حالا حاصل را تقسیم بر ۲ کنید.
حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟



تاریخ: جمعه 7 بهمن 1390برچسب:ماشین حساب,شماره موبایل,,
ارسال توسط یوسف کریمی


   

   



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:گریم,اکبر عبدی,هنرمند محبوب,,
ارسال توسط یوسف کریمی






ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:قدیمی ترین رادارها,
ارسال توسط یوسف کریمی

گرانترین موس جهان با استفاده از ۱۸ قیرات طلای سپید و ۵۹ برلیان از یک الماس ساخته شده است. برلیان ها بر روی آن مانند گلی زیبا به کار رفته است.قیمت آنها چیزی در حدود ۲۶ هزار و ۷۳۰ دلار میباشد.این موس ها از نوع غلتکی مدرن میباشند و بوسیله USB وPS/2 به کامپیوتر وصل میشود،که دقت آنها ۸۰۰ dpi میباشد و ۳ سال نیز گارانتی دارد.
 
گرانترین موس جهان
 
در حال حاضر یک شرکت سویسی سازنده موس های ویژه وجود دارد که موس هایی با رنگ ها و مدل های مختلف تولید میکند.طراحی ها و سازه های استثنایی این سازنده سویسی،این موس ها را به یک هدیه بدون نقص برای هر کسی که با کامپیوتر کار میکند تبدیل کرده است.با آمیخته شده کیفیت کار سویسی،ایده ها و سازه های نو و خلاقانه و همچنین وارد کردن رنگ به زندگی کاریشان،کار را برای آنها به یک سرگرمی تبدیل کرده است.
 
 




تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:گرانترین موس جهان,
ارسال توسط یوسف کریمی

دوچرخه ی طلایی,Golden Bicycle,apam.ir

شرکت Aurumania حدود ۱۰ عدد دوچرخه طلایی را تولید کرده است. علاوه بر طلا درساخت این دوچرخه ها از پوست و همچنین ۶۰۰ سنگ کریستال استفاده شده است.
 



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:دوچرخه ی طلایی,
ارسال توسط یوسف کریمی

گران قیمت ترین خانه متحرک دنیا این ماشین است
 
این خانه متحرک به نام ” الیمنت پلازو ” دو و نیم متر ارتفاع، ۱۲ متر طول و ۲۰ متر مساحت دارد.
شرکت اتریشی توانست با ساختن خانه متحرک جدید رویای داشتن خانه متحرک مرفه را برای ثروتمندان، محقق کند.
به گزارش جذاب نیوز به نقل از روزنامه اماراتی البیان، شرکت “مرشی موبایل” خانه متحرک بسیار مرفهی را طراحی کرده که دارای اتاق خواب، سرویس بهداشتی، بالکن و امکانات دیگری از جمله هشت تلویزیون ۴۰ اینچی است.
این خانه متحرک، سوخت کمتری نسبت به دیگر خانه های متحرک جهان مصرف می کند و از دو طبقه تشکیل شده است. دو طبقه این خانه با چهار پله به هم وصل می شوند.
طبقه دوم، سالن اجتماعات با یک میز و چهار صندلی دارد که صندلی های آن قابلیت ماساژدهی هم دارند. این خانه متحرک به نام ” الیمنت پلازو ” دو و نیم متر ارتفاع، ۱۲ متر طول و ۲۰ متر مساحت دارد.
همه دستگاه ها و وسایل به کار برده شده در این خانه هوشمند هستند.
این خانه متحرک که به عنوان گرانقیمت ترین خانه متحرک جهان با استتقبال بسیاری از سوی ثروتمندان مواجه شده، از سه میلیون دلار به بالا قیمت دارد.
 
 




تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:خانه ی متحرک,,
ارسال توسط یوسف کریمی

مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!"
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!"

استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده."
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"
استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم






ارسال توسط یوسف کریمی

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.
هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای درآورد
...




تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:وعده,پادشاه,سرباز,قصر,,
ارسال توسط یوسف کریمی


میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به اینکار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّرالدین شاه و مادر مرحوم دکتر امینی رسید، به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم...
و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد.
روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است.
ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند.
شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم.
شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است.
آنوقت رضاشاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخرالدّوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است"







تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:مـرد واقعـی , مسلمـان واقـعی,,
ارسال توسط یوسف کریمی

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.
او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی.
تا اینکه یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند.
عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.

                تو همانی که می اندیشی




تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:خروس,عقاب,تو همانی که می اندیشی,,
ارسال توسط یوسف کریمی


دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود...
مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده.
رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه اینجا مرکز مذهب کاتولیک هم هست.
پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش.
در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟!

* گلدشتین یه فامیل معروف یهودیه






تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:گدا,شهر رم,صلیب,ستاره داود,کشیش,کاتولیک,,
ارسال توسط یوسف کریمی


گویند روزی دزدی ، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دینش.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...





تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:دزد,مال,دین,دعا,باورها,انصاف,عقیده,,
ارسال توسط یوسف کریمی


در اوزاکای ژاپن، شیرینی‌سرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینی‌های خوشمزه‌ای بود که می‌پخت.
مشتری‌های بسیار ثروتمندی به این مغازه می‌آمدند، چون قیمت شیرینی‌ها بسیار گران بود.
صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوش‌آمد مشتری‌ها به این طرف نمی‌آمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباس‌های مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیش‌خوان آمد.
قبل از آن‌که مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوش‌آمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیب‌هایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!
صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دست‌های مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک می‌کرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم می‌کرد.
وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتری‌های ثروتمند از جای خود بلند نمی‌شوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.
صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همه‌ی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد.
این شیرینی برای او واقعاًارزش دارد.
شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر خوب و باارزش است.


برگرفته از كتاب: باترا، پرومودا؛ رمز و راز زندگی بهتر




ارسال توسط یوسف کریمی

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود !
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
پسر پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
او جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."

قطره های بلورین اشک، صورت پسر را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و او قبل از اینکه حرکتی از همسرش سر بزند به اینکار اقدام کرد. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.





ارسال توسط یوسف کریمی

http://up98.ir/upload/server1/wgt0er24is4xyupjc9z.jpg



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:زشت ترین, بلند ترین ,مژه ,
ارسال توسط یوسف کریمی

http://up98.ir/upload/server1/tewcodvl5xfnj7mrym39.jpg




تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:بزرگراه,برج,بزرگراه وسط برج,,
ارسال توسط یوسف کریمی
چنین روایت کنند که :
روزی جغد نزد خدا شکایت برد که : انسانها آواز مرا دوست ندارند !
خداوند به جغد گفت :آوازهای تو بوی دل کندن میدهد وآدمها عاشق دلبستن هستند،
دل بستن به هر چیز کوچک وبزرگ ،
تو مرغ تماشا و اندیشه ای
و آنکه میبیند و می اندیشد هیچگاه به هیچ چیز دل نمیبندد.
دل نبستن سخترین و قشنگترین کار دنیاست .
اما تو بخوان وهمیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت همیشه تلخ .





تاریخ: دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:جغد,آواز,حقیقت,خدا,عاشق,,
ارسال توسط یوسف کریمی




تاریخ: دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط یوسف کریمی


همونطور که می دونید، ازدواج یا همان پیوند زیبای زناشویی پیوندی آیینی‌است که طی احکام یا رسومی خاص بین زن و مرد در مذاهب و کشورهای مختلف برقرار می‌شود و در نهایت به تشکیل خانواده منجر می گردد. البته هر شخصی دلایل متفاوتی برای وصلت‌کردن با همسر آینده اش دارد که همین نظرات متفاوت باعث شده تا در کل مسئله "ازدواج" مهم و پرطرفدار تلقی شود کمااینکه ضرب المثل ها و سخنانی پندآموز از اندیشمندان در این رابطه گفته شده که 70 مورد از آنها را در این پست تقدیم شما دوستان
می کنیم اما ناگفته نماند که بسیاری از این نکته ها جنبه شوخی و مزاح دارد و هیچگونه قصد ونظر خاصی مد نظر نیست.

1. هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت. (ضرب المثل آلمانی)

2.
مردی که به خاطر "پول" زن می گیرد، به نوکری می رود.
(ضرب المثل فرانسوی)

3.
لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست.
(ضرب المثل چینی)

4.
زنی سعادتمند است که مطیع "شوهر"باشد.
(ضرب المثل یونانی)

5.
زن عاقل با داماد "بی پول" خوب می سازد.
(ضرب المثل انگلیسی)

6.
زن مطیع، فرمانروای قلب شوهر است.
(ضرب المثل انگلیسی)

7.
زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند.
(ضرب المثل آلمانی)

8.
داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت.
(ضرب المثل لهستانی)

9.
دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد.
(ضرب المثل ایتالیایی)



10. داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای. (ضرب المثل فرانسوی)



ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی
ارسال توسط یوسف کریمی

اگه نتونستی حدس بزنی برو به ادامه ی مطلب



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط یوسف کریمی