پيرمردى بر قاطرى بنشسته بود و از بيابانى میگذشت. سالكى را بديد كه پياده بود
پيرمرد گفت: اى مرد به كجا رهسپاری؟
سالك گفت: به دهى كه گويند مردمش خدا نشناسند و كينه و عداوت میورزند و زنان خود را از ارث محروم میكنند
پيرمرد گفت: به خوب جايى میروى
سالك گفت: چرا؟
پيرمرد گفت: من از مردم آن ديارم و ديرى است كه چشم انتظارم تا كسى بيايد و اين مردم را هدايت كند
یک زن30ساله هندی بعد از اینکه عاشق یک مار کبری شد، با آن ازدواج کرد.
این عروس هندی به نام “عاقله” گفته است: به رغم این که مارها صحبت نمیکنند یا نمیفهمند، اما ما به طور منحصر به فردی باهم تفاهم داریم!
وی افزود: هر وقت که برایش شیر میگذارم فورا برای نوشیدنش از تپهای که درآنجا زندگی میکند، خارج میشود. این مار هرگز من را نیش نزده است.درمراسم این زوج ۲۰۰۰ نفر شرکت داشتند، چراکه هندیها معتقدند شرکت در چنین مراسم ازدواجی میتواند برای روستای آنها خوششانسی بیاورد.
این مراسم عروسی در بوبانسور مرکز ایالت اوریسا در شرق هند برگزار شد.ازدواج میان انسانها و موجودات زنده دیگر امری شایع و معمول درهند است و اخیرا یک دختر قبیله نشین با سگی در نزدیکی بوبانسور ازدواج کرد.
منبع: نجومی
خداوند به جغد گفت :آوازهای تو بوی دل کندن میدهد وآدمها عاشق دلبستن هستند،
دل بستن به هر چیز کوچک وبزرگ ،
تو مرغ تماشا و اندیشه ای
و آنکه میبیند و می اندیشد هیچگاه به هیچ چیز دل نمیبندد.
دل نبستن سخترین و قشنگترین کار دنیاست .
اما تو بخوان وهمیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت همیشه تلخ .
یه روزی آقـــای کـــلاغ،
یا به قول بعضیا جناب زاغ
رو دوچرخه پا میزد،
رد شدش از دم باغ
پای یک درخت رسید،
صدای خوبی شنید
نگاهی کرد به بالا،
صاحب صدا رو دید
یه قناری بود قشنگ،
بال و پر، پر آب و رنگ
وقتی جیک جیکو میکرد،
آب میکردش دل سنگ
آقایونی که عاشقن یا احتمالا ممکنه که بعدا عاشق بشن حتما این داستان را
کامل بخونن