آنا یوردوموز مولی
مولی کندی ایله داها آرتخ تانیش اولاخ


دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یکدفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.
او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.



ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی

مد شده این روزها پز می دهیم

پیش هر کس، هر کجا پز می دهیم

جمعمان هر وقت کامل می شود

یا که می لافیم؛ یا پز می دهیم

کار ما اصلا همین پز دادن است

خوب و خوشحالیم تا پز می دهیم

واقعا خیلی سبک تر می شویم

چون که ریلکس و رها پز می دهیم

هیچ فرقی هم ندارد جای آن

در عروسی یا عزا پز می دهیم

چهره هامان ناز و خوشگل می شود

بس که با ناز و ادا پز می دهیم

یک نفس در خواستگاری هایمان

از سر صدق و صفا پز می دهیم

با نماز و روزه و اعمال هم

دور از چشم خدا پز می دهیم

با قیافه، لنز، مو، گوشی، لباس

روسری، عینک، طلا پز می دهیم

با عمو ها، عمه ها، هر کس که شد

دوست، فامیل، آشنا پز می دهیم

خال کوبی می کنیم ابروی خود

تازه آن هم تا به تا پز می دهیم

می خریم از بوفه ی دانشکده

کیک با کوکا کولا پز می دهیم

کاش این پزها کمی معقول بود

گاه خیلی نابجا پز می دهیم

خانعمومان برج دارد در ونک

ما ته یک روستا پز می دهیم

عمه ی داماد ما هر وقت که

می رود اسپانیا پز می دهیم

خاله رعنا رفته ویلای شمال

بعد ما در این هوا، پز می دهیم

سوپر استار است دختر عمه مان

او خودش نه بلکه ما پز می دهیم

در اتاق سی سی یو، زیر سرم

یا که در حال کما پز می دهیم

در خیابان، با لباس و کیف و کفش

با مگان و زانتیا پز می دهیم

این درست، اما نمی دانم به چی

توی استخر و سونا پز می دهیم

توی مهمانی که غوغا می کنیم

چون که با هم همصدا پز می دهیم

دائماً با امتیاز این و آن

مد شده این روزها پز می دهیم

از: وبلاگ عمو مصطفی




ارسال توسط یوسف کریمی

یه روزی آقـــای کـــلاغ،
یا به قول بعضیا جناب زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد،
رد شدش از دم باغ




پای یک درخت رسید،
صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا،
صاحب صدا رو دید

یه قناری بود قشنگ،
بال و پر، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد،
آب می‌کردش دل سنگ

آقایونی که عاشقن یا احتمالا ممکنه که بعدا عاشق بشن حتما این داستان را

کامل بخونن



ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 31 صفحه بعد