آنا یوردوموز مولی
مولی کندی ایله داها آرتخ تانیش اولاخ


غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوه های پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرو رفته بود. کار روزانه ی دهقانان پایان یافته بود. ریزعلی هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز می گشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن می کرد. دهی که ریزعلی در آن زندگی می کرد نزدیک راه آهن بود. ریزعلی هر شب از کنار راه آهن می گذشت تا به خانه اش برسد. آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست. سنگ های بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریزعلی می دانست که، تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمی دانست در آن بیابان دور افتاده چگونه راننده ی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد.

ریزعلی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان می دادند. از اندیشه ی حادثه ی خطرناکی که در پیش بود قلبش سخت به تپش افتاد. در جست و جوی چاره ای بود تا بتواند جان مسافران را نجات بدهد. ناگهان، چاره ای به خاطرش رسید. با وجود سوز و سرمای شدید، به سرعت لباسهای خود را از تن درآورد و بر چوبدست خود بست. نفت فانوس را بر لباسها ریخت و آن را آتش زد. ریزعلی در حالی که مشعل را بالا نگاه داشته بود، به طرف قطار شروع به دویدن کرد. راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است. ترمز را کشید. قطار پس از تکانهای شدید، از حرکت باز ایستاد. راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند. از دیدن ریزش کوه و مشعل ریزعلی، که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است.



"ریزعلی خواجوی" نام‌آشنای همه ایرانیان است. داستان فداكاری وی در كتاب‌های سال سوم دبستان سال‌هاست که ‌منتشر می‌شود. فداكاری كه در یك شب سرد سال 1341 جان صدها نفر را نجات داد و به رغم كتك خوردن آن شب، از این ماجرا به عنوان بهترین خاطره زندگیش یاد می‌كند.

ریزعلی که در سال 1309 در روستای "قالاچق" از توابع شهرستان "میانه" به دنیا آمده به شرح ماجرای شبی می‌پردازد که جان مسافران قطار تبریز به تهران را نجات داد؛ آن هم بر روی ریل‌های آهنی و بر فراز درّه‌ای 40 متری که اگر ریزعلی نبود و قطار از راه می‌رسید، شاید قطعه‌های کوچک و بزرگ آن غول آهنی و مسافرانش را باید در میان امواج خروشان رودخانه سرد پایین ریل پیدا می‌کردند.







ریزعلی می‌گوید: این واقعه به حدود 50 سال پیش و زمانی که حدود 31 الی 32 ساله بودم و یک فرزند داشتم بازمی‌گردد؛ یادم می‌آید اواخر پاییز بود که یک شب باجناقم میهمان من شده بود؛ ساعت 8 شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که "الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندان خود به تهران می‌روند و من هم باید بروم" و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود 7 کیلومتری منزلمان برسانم.

هرچه به او اصرار کردم که "هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان"، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم. در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دو تونل بر روی خط آهن به خاطر ریزش کوه مسدود شده است و یادم آمد که قطار تا چند دقیقه دیگر از ایستگاه به سمت پایین راه می‌افتد، آن هم قطاری که پُر از مسافر است.

پیرمرد اینطور سر رشته صحبت‌هایش ادامه می‌دهد: با خودم گفتم "هر چه بادا باد"؛ راه افتادم به سمت ایستگاه، اما حدود دو کیلومتر که مانده بود متوجه شدم که قطار از ایستگاه حرکت کرده و چون وزش باد فانوسم را خاموش کرده بود، چاره‌ای ندیدم جز اینکه کُتم را درآوردم و بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار به راننده علامت دادم.





وقتی دیدم که راننده متوجه نمی‌شود، با تفنگ شکاری یکی دو گلوله شلیک کردم که راننده متوجه شد و وقتی قطار کم‌کم توقف کرد، همه مأموران و مسافران از آن بیرون ریختند و اول فکر می‌کردند که من قصد سوار شدن به قطار را داشته‌ام! به همین خاطر، آنقدر کتکم زدند که له و لورده شدم! ریزعلی حال و هوای مسافران را هم از یاد نمی‌برد و می‌گوید: وقتی به آنها گفتم که چه اتفاقی افتاده و صحنه را نشانشان دادم، آن وقت بود که متوجه شدند، جان حدود 1000 نفر نجات پیدا کرده است و آنقدر به شعف آمده بودند که بازرس قطار همان شب، تمام جیب‌هایش را گشت و 50 تومان به من انعام داد.





داماد ریزعلی میانه سخن پدر خانمش را پی می‌گیرد و بیان می‌کند: الان برخی از مأموران قطار که هنوز زنده‌اند و بازنشسته شده‌اند، وقتی خاطره آن شب و صحنه آن درّه را تعریف می‌کنند، از شدت هیجان به گریه می‌افتند.

ریزعلی ادامه می‌دهد: چون لباس‌هایم درآورده و لُخت شده بودم و عرق‌ریزان بر روی ریل دویده بودم، آن شب سرما خوردم و تمام بدنم عفونت کرد و 15 روز در یکی از درمانگاه‌های میانه تحت درمان بودم و بعد از آن بود که برای ادامه درمان به تبریز رفتم، اما هزینه درمانم آنقدر بالا بود که حتی گوسفندانم را فروختم و خلاصه در آن دو سه ماه درمان، تمام دارایی‌ام را خرج کردم. یک سال پس از حادثه، داستان آن شب وارد کتاب‌های درسی بچه‌ها شد، اما تا سال 69 یا 70 هیچکس جز اهالی روستایمان نمی‌دانست که دهقان فداکار منم؛ تا اینکه وقتی به خاطر بیماری در یکی از بیمارستان‌های تبریز بستری شده بودم، به طور اتفاقی و البته بعد از تحقیقات، من را شناختند.





تاریخ: دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف کریمی

 

 
از شوق به هوا

به ساعت نگاه میکنم

حدود سه نصف شب است

چشم میبندم که مبادا چشمانت را

از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره میروم

سوسوی چند چراغ مهربان

و سایه کشدار شبگردان خمیده

و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

و صدای هیجان انگیز چند سگ

و بانگ آسمانی چند خروس

از شوق به هوا میپرم چون کودکیم

و خوشحال که هنوز

معمای سبز رودخانه از دور

برایم حل نشده است

آری از شوق به هوا میپرم

و خوب میدانم

سال هاست که مرده ام ...



صـدای پای تو که می روی

صـدای پای مــرگ که می آید . . . .

دیـگر چـیـزی را نمی شنوم !

...



به خوابی هزار ساله نیازمندم

تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم

و عادت حمل درای کهنه ی دل را

از خاطر چشمها و پاها پاک کنم

دیگر هیچ خدایی

از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند

و آسمان غبارآلود این دشت را

طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد



دم به کله میکوبد و

شقیقه اش دو شقه میشود

بی آنکه بداند

حلقه آتش را خواب دیده است

عقرب عاشق.....




صفر را بستند

تا ما به بیرون زنگ نزنیم

از شما چه پنهان

ما از درون زنگ زدیم!



شناسنامه

من حسینم

پناهی ام

من حسینم , پناهی ام

خودمو می بینم

...خودمو می شنفم

تا هستم جهان ارثیه بابامه.

سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش

وقتی هم نبودم مال شما.

اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم

با من بگو یا بذار باهات بگم

سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو

ها؟!



پیست!!

میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی....



شب در چشمان من است

به سیاهی چشمهایم نگاه کن

روز در چشمان من است

به سفیدی چشمهایم نگاه کن

شب و روز در چشمان من است

به چشمهای من نگاه کن

چشم اگر فرو بندم

جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت



کهکشان ها، کو زمینم؟!

زمین، کو وطنم؟!

وطن، کو خانه ام؟!

خانه، کو مادرم؟!

مادر، کو کبوترانم؟!

...معنای این همه سکوت چیست؟

من گم شده ام در تو... یا تو گم شده ای در من... ای زمان؟!

... کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم ...

کـــاش !



دیواره ها برای کوبیدن سر ناز کند

گریزی نیست

اندوه به دل ما گیر سه پیچ داده است

باید سر به بیابانها گذاشت!



در

سلام ،

خداحافظ !

چیزی تازه اگر یافتید

بر این دو اضافه کنید

تا بل

بازشود این در گم شده بر دیوار...



سالهاست که مرده ام

بی تو

نه بوی خاک نجاتم داد،

نه شمارش ستاره ها تسکینم...

چرا صدایم کردی ؟

چرا ؟



بــی شــــکـــــ . . .

جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند

چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق

جهـــانی بـــرای تـــــو. . .



بهزيستي نوشته بود:

شير مادر, مهر مادر, جانشين ندارد

شير مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد

پدر يك گاو خريد

و من بزرگ شدم

اما هيچكس حقيقت من را نشناخت

جز معلم رياضي عزيز ام

كه هميشه مي گفت

گوساله, بتمرگ



لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند

ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند...



و اما تو! ای مادر!

ای مادر!

هوا

همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد

و هنگامی تو می خندی

صاف تر می شود...

 




تاریخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:دلنوشته,حسین پناهی,,
ارسال توسط یوسف کریمی


 

این مطلب برای پسرهایی مفیده که میخوان در دایره مذهب و شرع مقدس شروع به زندگی کنند انشالله

 

1- اگر ماشین شخصی دارید وقتی با همسرتان درون ماشین هستید مراقب رفتار و احوالاتتان باشید چون همیشه کسی هست که به شما چشم دوخته و مطلقا از رفتارهای خصوصی درون ماشین بپرهیزید حتی اگر مطمئنید روی قله قاف پارک کردید چون:هرچند اگر همسرتان با شما همراهی کند اما بعدها قضاوت خوبی در موردتان نخواهد داشت و شما در ذهنش فردی موقع نشناس و بی مبالات محسوب می شوید.آقائی تان را حفظ کنید.

 

 

2- اگر با همسرتان با وسیله نقلیه عمومی رفت و آمد میکنید باز مراقب نوع نشستنتان باشید.صندلی تاکسی ،تختخواب نیست !

 

 

3- در خیابان های شلوغ خواهشا دستان هم را نگیرید.خیابان،پارک نیست.دختران و پسران دم بخت زیادی در خیابان ها در حال رفت و آمدند که به هر دلیلی فعلا امکان ازدواج ندارند و ایجاد هوس ازدواج برای این قشر ناجوانمردیست.چون معمولا خانم ها تقاضا میکنند که دستانتان را به هم بدهید با توضیح منطقی این موضوع از ایشان بخواهید از این کار صرف نظر کنند.بماند که بعضی از خانم ها باز هم خیلی نمی فهمند متاسفانه و خودشان را در ایام مجردی فراموش میکنند.جسارتا گاهی قاطعیت بیشتر و البته همراه با محبت لازم است.

 

 

4- در دوران عقد خانم ها بشدت از مسائل جنسی بی موقع گریزانند و استرس با دقائقشان قرین است و به همان اندازه مردها بی منطق و وقت نشناس میشوند.امکان دارد شما مکان یا زمانی را صد درصد مناسب روابط محدود جنسی تان بدانید اما این مکان یا زمان برای همسرتان صد درصد استرس زا باشد.از حال همسرتان مطلع شوید پیش از هرکاری.خودخواه نباشید.

 

 

5- دوران عقد را با هزینه های سنگین رستوران و تفریح نمی توانید شاد نگه دارید بلکه با شناخت بیشتر از جنس مخالف و روحیات و احوالاتش به شادی و نشاطتان بیافزایید.

 



ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی
وقتی که یک خانم در ورزش جوگیر می شود! (تصویری) ، www.irannaz.com



تاریخ: سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:ورزش,نا سالم,قحط,
ارسال توسط یوسف کریمی



الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم
بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم
پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که
بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم

 




تاریخ: یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط یوسف کریمی


   

   



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:گریم,اکبر عبدی,هنرمند محبوب,,
ارسال توسط یوسف کریمی


همونطور که می دونید، ازدواج یا همان پیوند زیبای زناشویی پیوندی آیینی‌است که طی احکام یا رسومی خاص بین زن و مرد در مذاهب و کشورهای مختلف برقرار می‌شود و در نهایت به تشکیل خانواده منجر می گردد. البته هر شخصی دلایل متفاوتی برای وصلت‌کردن با همسر آینده اش دارد که همین نظرات متفاوت باعث شده تا در کل مسئله "ازدواج" مهم و پرطرفدار تلقی شود کمااینکه ضرب المثل ها و سخنانی پندآموز از اندیشمندان در این رابطه گفته شده که 70 مورد از آنها را در این پست تقدیم شما دوستان
می کنیم اما ناگفته نماند که بسیاری از این نکته ها جنبه شوخی و مزاح دارد و هیچگونه قصد ونظر خاصی مد نظر نیست.

1. هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت. (ضرب المثل آلمانی)

2.
مردی که به خاطر "پول" زن می گیرد، به نوکری می رود.
(ضرب المثل فرانسوی)

3.
لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست.
(ضرب المثل چینی)

4.
زنی سعادتمند است که مطیع "شوهر"باشد.
(ضرب المثل یونانی)

5.
زن عاقل با داماد "بی پول" خوب می سازد.
(ضرب المثل انگلیسی)

6.
زن مطیع، فرمانروای قلب شوهر است.
(ضرب المثل انگلیسی)

7.
زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند.
(ضرب المثل آلمانی)

8.
داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت.
(ضرب المثل لهستانی)

9.
دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد.
(ضرب المثل ایتالیایی)



10. داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای. (ضرب المثل فرانسوی)



ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی

 

               


باشگاه خبرنگاران: حضور فیلم جدایی نادر از سیمین به کارگردانی اصغر فرهادی که به سیاه نمایی جامعه ایران می پردازد، در جشنواره گلدن گلوب ، حاشیه های تاسف برانگیزی توسط کارگردانش ایجاد کرده که باعث جریحه دار شدن احساسات قشر سینما دوست و فرهنگی کشورمان شده است .

 

پس از ماجرای دست دادن آقای فرهادی با یک زن در جشن شب قبل مراسم که با عکس العمل برخی رسانه ها همراه شد، امید آن بود که جناب فرهادی بعنوان نماینده کشورمان با رعایت عرف جامعه اسلامی ، رفتارهای خود را اصلاح کند که با انتشار عکس و فیلم روز مراسم این امید به ناامیدی گرایید!

 

همانطور که در عکسها مشهود است جودی فاستر بازیگر منحرف که سابقه بازی در فیلمهای مستهجن هالیودیش زبانزد عام و خاص است با حرکتی که مخصوص طیف خاصی از منحرفین اخلاقی است سعی در جلب توجه دارد که متاسفانه با نگاه و رفتار تایید کننده کارگردانی که قرار است آبروی کشور اسلامی مان در مجامع بین المللی باشد روبروست.

 

به نقل از : منابع اینترنتی




ارسال توسط یوسف کریمی

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
ما به هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم
ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم
از شما می پرسم
ما که را گول زدیم ؟




تاریخ: چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:حرص,سهم,دعوا,خدا,قسم,حقیقت,حظ,زرنگی,پول,گول,
ارسال توسط یوسف کریمی

بهترين لحظات زندگي از نگاه چارلي چاپلين

 

بهترین لحظات زندگی زمانی است که :

To laugh until it hurts your stomach

.آنقدر بخندي كه دلت درد بگيره

 

To find mails by the thousands when you return from a

vacation.

بعد از اينكه از مسافرت برگشتي ببيني

هزار تا نامه داري

 

To go for a vacation to some pretty place.

براي مسافرت به يك جاي خوشگل بري

 

To listen to your favorite song in the radio.

به آهنگ مورد علاقت از راديو گوش بدي

 

To go to bed and to listen while it rains outside.

به رختخواب بري و به صداي بارش بارون گوش بدي

 



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:بهترين لحظات زندگي ,چارلي چاپلين ,
ارسال توسط یوسف کریمی


 

 
۱) آنان که تجربه های گذشته را به خاطر نمی آورند محکوم به تکرار اشتباهند.

 
 

 
۲) از میان کسانی که برای دعای باران به میعادگاه می روند تنها کسانی که با خود چتر می برند به کارشان ایمان دارند.

 
 

 
۳) پیچهای جاده آخر جاده نیستند مگر این که خودت نپیچی.

 
 

 
۴) وقتی به چیزی می رسی بنگر که در ازای آن از چه گذشته ای.

 
 

 
۵) آدمهای بزرگ شرایط را خلق می کنند و آدم های کوچک از آن تبعیت می کنند.

 




ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی


هزینه پیوند کلیه یک میلیون تومان گران شد تا شرایط بازار سیاه و غیرقانونی خرید و فروش اعضای بدن برای دلالان و سودجویان داغ شود.

به گزارش خبرنگار مهر: شیوع بالای بیماریهای غیرواگیر همچون دیابت که منجر به تخریب کلیه و سایر اعضای بدن می شود، باعث شده تا آمار بیماران دیالیزی و نیازمند پیوند کلیه در کشور نیز افزایش یابد. این موضوع در کنار آمار پایین اهدای عضو از بیماران مرگ مغزی، شرایطی را به وجود آورده تا پیوند کلیه از افراد زنده در اولویت قرار داشته باشد. به طوریکه بیماران نیازمند پیوند کلیه چشم انتظار افرادی هستند که در فروش عضو بدن خود انصاف بیشتری دارند.







ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی


مراسم نکوداشت برگزیدگان سه نسل از سینماگران با حضور جمع صمیمی از سینماگران، هنرمندان و مدیران و مسئولین فرهنگی در 17 آبان‌ماه در هتل استقلال تهران برگزار شد. ضمن اینکه بارش برف در تهران باعث ترافیک شدیدی در خیابان ها شد و مهمانان با تاخیر خود را به محل رساندند و عاقبت مراسم با بیش از یک ساعت تاخیر آغاز شد. اجرای مراسم به عهده "علی معلم" بود که مانند یادداشت های سردبیری خود در مجله دنیای تصویر مراسم را با غزلی از حافظ آغاز کرد. "محمدرضا عباسیان" مدیر عامل موسسه رسانه های تصویری از جمال امید به عنوان طراح این پروژه نام برد و‎ ‎گفت:‌ این مجموعه، آثاری را در بر می‌گیرد كه حقوقش در اختیار موسسه بوده است و‏‎ ‎مجموعه‌های بعدی نیز در حال آماده شدن است كه به زودی عرضه می‌شود‎.
عباسیان این مجموعه را شامل سه زیرنویس فارسی‌،‎ ‎عربی و انگلیسی خواند و گفت:‌ روی كیفیت بسیاری از آثار سینماگران نسل اول كار شد و‎ ‎آماده سازی مناسبی صورت گرفت. ضمن اینكه آقایان افخمی و شایقی را كه روح جوانتری‎ ‎دارند در میان نسل سوم قرار دادیم‎. در مجموعه آثار فیلم‌سازان نسل اول فیلم‌های"‎حكم" و "ضیافت" از مسعود كیمیایی‌، "لیلا" و "هامون" از داریوش مهرجویی‌، "مادر" و‎ "‎دلشدگان" از علی حاتمی‌ و "ناخدا خورشید" از ناصر تقوایی‌ عرضه شده است‎.

بنابراین گزارش عزت‌الله انتظامی با حضور بر روی سن به ذكر‎ ‎خاطره‌ای از علی حاتمی در هنگام ساخت فیلم ناتمام "جهان پهلوان تختی" پرداخت و‎ ‎گفت:‌ او كارهایش فوق العاده بود و كسی آنها را از یاد نخواهد برد‎. در بخش دوم مراسم، تصاویر سینماگران نسل دوم و‎ ‎فیلم‌های آنها كه در این مجموعه جمع آوری شده است پخش شد‎.

این فیلم‌ها شامل "دختری با كفش‌های كتانی" به‎ ‎كارگردانی رسول صدر عاملی، "میم مثل مادر" رسول ملاقلی پور‌، "اشك سرما‌" عزیز‌‎الله حمید نژاد، "طوفان شن" جواد شمقدری، "باشگاه سری‌" جمال شورجه‌، "آواز‎ ‎گنجشك‌ها" مجید مجیدی و "سوپراستار" تهمینه میلانی می‌شد‎.

در آخرین بخش مراسم، تصاویر فیلم‌های نسل سوم شامل ‎"‎خواب زمستانی" به كارگردانی سیامك شایقی، "روز شیطان" ساخته بهروز افخمی‌، ‎"‎پستچی‌ سه بار در نمی‌زند" ساخته مهدی فتحی‌، "حس پنهان" ساخت مصطفی رزاق كریمی‌، ‎"حقیقت گمشده" به كارگردانی محمد احمدی، "خاموشی دریا" وحید موساییان و "كنعان"‎ ‎ساخته مانی حقیقی پخش شد‎.

 

                                                                     عکس ها در ادامه



ادامه مطلب...
ارسال توسط یوسف کریمی

 مي گويند زماني که قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در
 ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشکيل شود ، دکتر مصدق با هيات همراه زودتر از
 موقع به محل رفت . در حالي که پيشاپيش جاي نشستن همه ي شرکت کنندگان
 تعيين شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي
 
نماينده انگلستان نشست .
 
قبل از شروع جلسه ، يکي دو بار به دکتر مصدق گفتند که اينجا براي نماينده
 هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آن جاست ، اما پيرمرد توجهي
 نكرد و روي همان صندلي نشست ..
 
جلسه داشت شروع مي شد و نماينده هيات انگليس روبروي دکتر مصدق منتظر
 ايستاده بود تا بلکه بلند شود و روي صندلي خويش بنشيند ، اما پيرمرد
 اصلاً نگاهش هم نمي کرد .
 
جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جاي
 نماينده انگلستان نشسته ايد ، جاي شما آن جاست .
 
کم کم ماجرا داشت پيچيده مي شد و بيخ پيدا ميكرد که مصدق بالاخره به صدا
 در آمد و گفت :
 
شما فكر مي کنيد نمي دانيم صندلي ما کجاست و صندلي نماينده هيات انگليس
 کدام است ؟
 
نه جناب رييس ، خوب مي دانيم جايمان کدام است ..
 
اما علت اينكه چند دقيقه اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا
 دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه ؟
 
او اضافه کرد که سال هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و
 کم کم يادشان رفته که جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي
 ماست نه سرزمين آنان ...
 
سكوتي عميق فضاي دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پايان
 سخنانش كمي سكوت كرد و آرام بلند شد و به روي صندلي خويش قرار گرفت.
 
با همين ابتکار و حرکت عجيب بود که تا انتهاي نشست ، فضاي جلسه تحت
 
تاثير مستقيم اين رفتار پيرمرد قرار گرفته بود و در نهايت نيز انگلستان
 محکوم شد .




ارسال توسط یوسف کریمی

ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد. ((نارسیس))

مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد. "جورج برنارد شاو"


آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.
(
مونتسکیو)

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.*
انیشتین


بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی......
نلسون ماندلا


یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش را
مثل : بابا، مامان، پدربزرگ....


مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ، زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند و همواره هر دو ناامید میشوند.
"
آلبرت انیشتین"

روان‌نژندها توی آسمان، قصرها می‌سازند. روان‌پریش‌ها توی آن‌ها زندگی می‌کنند. روان‌پزشک‌ها می‌روند اجاره‌ها را می‌گیرند.



جملۀ «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.»، از مقدس‌ترین عباراتِ دنیاست. فکر می‌کنم کسانی که روزی این جمله را از کسی می‌شنوند، جزء آدم‌های خوش‌شانس دنیا به حساب می‌آیند. «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم

خود فریبی به این صورت بیان شده است که انگار روی وزنه‌ای ایستاده‌اید تا خود را وزن کنید، در حالی که شکم‌تان را تو داده‌اید.
چارلز استیون هامبی

 

بچه‌دار شدن تصمیم خطیری‌ست. با این تصمیم می‌گذارید که قلب‌تان تا ابد جایی در بیرون و دوروبر تن‌تان به سر برد. / الیزابت استون

می‌شود از امشب قانون تازه‌ای در زندگی بنا بگذاریم؟ همواره بکوشیم قدری بیش‌تر از نیاز، مهربان‌ باشیم.جی.‌ام. بری


شاید چشم‌های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک‌های‌مان شسته شوند، تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری ببینیم. / الکس تان

دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند
انتوان چخوف

 

بهتر است که در این دنیا فکر کنم خدا هست و وقتی به دنیای دیگر رفتم بدانم که نیست . و این بسیار بهتر از این است که در این دنیا فکر کنم خدا نیست و در آن دنیا بفهمم که هست .
آلبر کامو 

 

 

 
جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه‌اش خراب می‌شود و هر کسی بخواهد خانه‌اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.
پروفسور حسابی 

 
هر شکلی از حکومت محکوم به نابودی با افراط در همان اصولی است که بر آن بنا نهاده شده است 
 
ویل دورانت   

 
مردم دو دسته‌اند، یا گول می‌خورند یا گلوله 

از دفتر خاطرات یک دیکتاتور 

 
هیچگاه امید کسی را ناامید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد . ارد بزرگ 

 
من هیچ راه مطمئنی به سوی خوشبختی نمی شناسم. اما راهی را می شناسم که به ناکامی منجر می شود. گرایش به خشنود ساختن همگان
افلاطون


وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از کنار همین آدمها رد میشی

 




ارسال توسط یوسف کریمی

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد