دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن اموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست
(ایرج میرزا)
شبها بر ماهواره تا صبح بنشست و کلیپ دیدن آموخت
بر چهره سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیدن آموخت
بنمود تتو دو ابروی خویش تا رسم کمان کشیدن آموخت
هر ماه برفت نزد جراح آیین چروک چیدن آموخت
دستم بگرفت و برد بازار همواره طلا خریدن آموخت
با قوم خودش همیشه پیوند از قوم شوهر بریدن آموخت
آسوده نشست و با اس ام اس جکهای خفن چتیدن آموخت
چون سوخت غذای ما شب و روز از پیک مدد رسیدن آموخت
پای تلفن دو ساعت و نیم گل گفتن و گل شنیدن آموخت
بابام چو آمد از سر کار بیماری و قد خمیدن آموخت
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود !
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
پسر پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
او جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."
قطره های بلورین اشک، صورت پسر را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و او قبل از اینکه حرکتی از همسرش سر بزند به اینکار اقدام کرد. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
مراسم نکوداشت برگزیدگان سه نسل از سینماگران با حضور جمع صمیمی از سینماگران، هنرمندان و مدیران و مسئولین فرهنگی در 17 آبانماه در هتل استقلال تهران برگزار شد. ضمن اینکه بارش برف در تهران باعث ترافیک شدیدی در خیابان ها شد و مهمانان با تاخیر خود را به محل رساندند و عاقبت مراسم با بیش از یک ساعت تاخیر آغاز شد. اجرای مراسم به عهده "علی معلم" بود که مانند یادداشت های سردبیری خود در مجله دنیای تصویر مراسم را با غزلی از حافظ آغاز کرد. "محمدرضا عباسیان" مدیر عامل موسسه رسانه های تصویری از جمال امید به عنوان طراح این پروژه نام برد و گفت: این مجموعه، آثاری را در بر میگیرد كه حقوقش در اختیار موسسه بوده است و مجموعههای بعدی نیز در حال آماده شدن است كه به زودی عرضه میشود.
عباسیان این مجموعه را شامل سه زیرنویس فارسی، عربی و انگلیسی خواند و گفت: روی كیفیت بسیاری از آثار سینماگران نسل اول كار شد و آماده سازی مناسبی صورت گرفت. ضمن اینكه آقایان افخمی و شایقی را كه روح جوانتری دارند در میان نسل سوم قرار دادیم. در مجموعه آثار فیلمسازان نسل اول فیلمهای"حكم" و "ضیافت" از مسعود كیمیایی، "لیلا" و "هامون" از داریوش مهرجویی، "مادر" و "دلشدگان" از علی حاتمی و "ناخدا خورشید" از ناصر تقوایی عرضه شده است.
بنابراین گزارش عزتالله انتظامی با حضور بر روی سن به ذكر خاطرهای از علی حاتمی در هنگام ساخت فیلم ناتمام "جهان پهلوان تختی" پرداخت و گفت: او كارهایش فوق العاده بود و كسی آنها را از یاد نخواهد برد. در بخش دوم مراسم، تصاویر سینماگران نسل دوم و فیلمهای آنها كه در این مجموعه جمع آوری شده است پخش شد.
این فیلمها شامل "دختری با كفشهای كتانی" به كارگردانی رسول صدر عاملی، "میم مثل مادر" رسول ملاقلی پور، "اشك سرما" عزیزالله حمید نژاد، "طوفان شن" جواد شمقدری، "باشگاه سری" جمال شورجه، "آواز گنجشكها" مجید مجیدی و "سوپراستار" تهمینه میلانی میشد.
در آخرین بخش مراسم، تصاویر فیلمهای نسل سوم شامل "خواب زمستانی" به كارگردانی سیامك شایقی، "روز شیطان" ساخته بهروز افخمی، "پستچی سه بار در نمیزند" ساخته مهدی فتحی، "حس پنهان" ساخت مصطفی رزاق كریمی، "حقیقت گمشده" به كارگردانی محمد احمدی، "خاموشی دریا" وحید موساییان و "كنعان" ساخته مانی حقیقی پخش شد.
عکس ها در ادامه
دفاع جانانه و سر سختانه ی یک میمون مادر از بچه اش در مقابل یک سگ
روباه مادر تازه بچه دار شده بود. سه تا توله خوشگل کوچولو که هميشه گرسنه بودند.
] روباه مادربراي شکار به مزرعه مي رفت و هر روز مرغ يا خروسي را شکار ميکرد. مزرعه دار که خيلي شاکي شده بود, براي روباه مادر تله گذاشت و شب هنگام که روباه براي شکار آمد دستش در تله آهني گير کرد و استخوان دستش شکست. درد آنقدر زياد بود که روباه از هوش رفت.
صبح کشاورز که روباه راديد خوشحال شد ولي با اينکه دست روباه شکسته بود باز هم راضي نبود. يک دسته علوفه خشک آورد و به دم روباه بست . روباه به هوش آمده بود و نگاه بغض آلودي به کشاورز کرد. کشاورز بي رحم روباه را از تله در آورد و سپس کبريتش را برداشت و علوفه را آتش زد .
روباه بيچاره که ترسيده بود با دست شکسته شروع به دويدن کرد و به هر سو مي رفت. کشاورز هم که دلش خنک شده بود قاه قاه مي خنديد که ناگهان متوجه شد روباه مادر به سمت انبار علوفه کشاورز رفت و در يک چشم به هم زدن تمام علوفه , خانه و مزرعه کشاورز را آتش فرا گرفت.
روباه خود رابه داخل حوض آبي که پشت انبار بود انداخت و آتش دمش خاموش شد ولي کشاورز گريه کنان بر سرش مي زد . بر خود نفرين مي فرستاد.
منبع: http://www.shortstory.ir